صفحه شخصی من

۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نامه به یک دوست

نامه من به یک دوست

سلام؛

زمانی این متن را می نویسم که تو در تنهایی به سر می بری. تنهایی به پیشنهاد خود من!

امشب منم تنها شدم و در این تنهایی تو را دائما از فکر میگذرانم. حال که خودم را بدون تو دیدم کمی نگران شدم. چه حس خوبی دارد که کسی نگرانم شود یا جویای احوال و حال و روز و شبم بشود و اگر نباشد چه؟؟

دوستی نعمت گران بهایی است چه حیف باشد که خود این نعمت را از ترس چهارچوب های قدیمی و زنگ زده دریغ کنم. بمن توجه کن... توجه ات را میخواهم. نگران و مضطرب شدم که تو هم نباشی.

انسان باید گاهی از بیرون به دوستی بنگرد و شمایل و تمامش را ببیند. تو چقدر زیبا هستی....

شکر نعمت دوستی ، قدر دوست دانستن است. وقف توجه و کرامت وقت. حتی انفاق عمر.

آری تنهایی انگار مرا یک لحظه تنهاترم کرد. تورا دور دیدم و تاسف خوردم. چرا وقتی بودی چنان که باید نبودم. اصلا بمن چه فکر و عقل چه می گوید. فکر و عقل هم اگر تنهایی را می فهمیدند شاید چرندیات دیگران برایش مهم نیود.

در تنهایی ام جای قدم هایت را می شمردم، چه خطایی کردم!! تو هر لحظه با من بودی، کدام قدم؟! کدام رد پا ؟!

اندک زمانی است که می اندیشم. این بار دلم را جای عقل نشاندم. چرا باید تورا در تاریکی روز های تنهایی از دست بدهم؟ به چه قیمتی؟ افسوس بس نیست؟!

تا کی دفتر خاطرات را پر کنم؟ تا کی خاطرات را از ترس زیر فرشِ گذشته، پنهان کنم؟ تو در همین جایی در همین نزدیکی. تو آسمان منی، تو هوای نفس های به شماره افتاده ی منی.

اشتباه کردم. خطا کردم این چه تنهایی و چه بی کسی بود!؟

در این روزگار پر زرق و برق و فریبنده که هر کسی ویترینی از خویش ساخته، مگر پیدا می شود کسی از مهر و محبت که ویترین خالی ام را تماشا کند؟؟!

مگر تو نبودی که سال ها نگاهت به ویترین آدمی بود که حتی یکبار هم چراغش را برای تو روشن نکرد؟!

اما باز ماندی و در پی چه و بدنبال جه؟ درست است که چراغت برای صیادی میدرخشید که ماهی تنگ بی آب مرا بٌرد ولی باز میدانم نگاهت به آن ویترین خالیست....

دوستی غنیمت است. دوستی با تو غنیمت است. تو همانی که من در خود می جستم، در تنهایی ام.

آه این تنهایی تنهایم نمی گذارد. میخواهم تنها باشم و به تو فکر کنم. اگر بودنت غیر ممکن نبود، بودنت را جشن می گرفتم و کلمات را گردن آویز می کردم.

اصلا مگر چند بار زنده ام؟؟! بگذار بگویم که بعد از تو ویترین را بارها خالی میکنم که شاید ...

 

اغلب انسان قدر داشته هایش را نمی داند و حسرت همیشگیست. حتی قدر کلمات که در پس یک تصویر یا صدایی از دور.

  • علیرضا صادق زاده