صفحه شخصی من

  • ۰
  • ۰

تمرکز

مقدمه:

چند روزی ذهنم درگیر معنای تمرکز شده بود به سبب گفتگو با یکی از دوست های قدیمی و نزدیک. این گفتگوی کوتاه در خصوص اجرای یک ایده و من بدلیل عدم "تمرکز" اجرای این ایده رو عقب انداختم. ولی دوست عزیز نظر دیگه ای داشت. همین موضوع باعث شد بیشتر و عمیق تر بدنبال معنا و کاربرد تمرکز باشم.

 

قسمت اول:

تعریف اول از تمرکز با رسم شکل.

 یک دایره رو تصور کنیم که اسمش رو میذاریم "توجه". هر چیزی
در دایره قرار میگیره مورد توجه ما هست. حالا مرکز دایره یعنی

"مرکز توجه" می تونیم بگیم "تمرکز".

در نتیجه این دایره دارای چهار قسمت است.

یک: محیط بیرون دایره (خارج از حوزه توجه)

دو: مرز دایره ( مرز توجه یا حساسیت)

سه: محیط داخلی دایره ( فضای توجه)

چهار: مرکز دایره ( مرکز توجه یا تمرکز)

در دایره توجه اگر مرکز توجه ما عدد چهار باشد و ما روی آن تمرکز داریم با این حال توجه به ستاره آبی هم داریم!

برای درک بیشتر میشه به دوربین تفنگ تک تیراندازها اشاره کرد.


 

  • علیرضا صادق زاده
  • ۰
  • ۰

نامه به یک دوست

نامه ای به یک دوست

 

دوست من سلام

مدت ها از آخرین دیدار ما میگذرد. این روزها خبری از آن دوست قدیمی ندارم. نمیدانم چه میکند؟! نمیدانم کجا هست؟! حتی نمیدانم که میداند که بر من چه گذشت!!!؟
حتی نمیدانم باز از آن کوچه و مهتاب شب خبری هست یا خیابان های پر رفت و آمد مشغولش کرده.

یادت هست که با هم از سرخی سیب گفتیم و از عطر بودنش. یادت هست که من گازی به سیب زدم و تو نگاهم می کردی بی آنکه نگران سهم خودت باشی.

راستش را بخواهی هنوز به نیمه سیب مانده، که از دستم رها شد فکر میکنم. زمین افتاد و تو هنوز من را در چشمانت نگه داشتی.

به یقین مسیر طولانی بر من گذشت. ثانیه ها سنگین تر از همیشه و قدم هایی که نای رفتن نداشت.

 

سخن را کوتاه کنم. این را بدان که هر روزی که گذشت احساس حسرت و گناه آمیخته از نگاهی که داشتی و من قدر ندانستم.

لطفی که تو داشتی و من جواب خوبیِ تورا با سکوت دادم.

مرا ببخش...ببخش به مهربانیت. چرا که سفری در پیش است و برگشت معلومم نیست

خدانگهدارت.

  • علیرضا صادق زاده
  • ۰
  • ۰

آدمِ نو

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست

عالم دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

#حافظ

 

چند روزی بفکر تغییرات بزرگی در زندگی بودم. ولی راه برایم مشخص نبود. تا اینکه به ناگاه این بیت در ذهنم صدا کرد. با خود چند بار تکرار کردم. اول درک نمی کردم چرا این بیت؟؟؟! اما  بعد از چند بار تکرار چیزی نظرم را جلب کرد.

مصرع اول میگوید آدم در عالم خاکی بدست نمی آید. پس آدم کجا بدست می آید؟

چیزی که نظرم را جلب کرد در مصرع دوم بود." عالم دیگر باید ساخت ".

عالم دیگر یعنی چه؟؟ یعنی دنیای دیگری باید بسازیم؟

کم کم نور از روزنه ای نمایان شد. عالم دیگر ! و از نو آدمی... آدم جدید!!

برای آدم نو باید دنیای قبلی یا فعلی رو تغییر داد. دنیای آدم بیرونش نیست بلکه درون خود اوست.

اما از کجا معلوم می شود منظور عالم درون است؟

اول آنکه اگر دنیای بیرون را عالم خاکی که هست فرض کنیم با تمام شرایط و محدودیت هایش عالم دیگری وجود داره که باید ساخته بشود، دنیای بیرون ساخته شده و ساختن آن قائل به فرد نیست! (این نظر شخصی بنده است)

بلکه تکامل، اجتماع، طبیعت و خیلی چیزهای دیگری برای ساختن عالم خاکی یا بیرونی دخیل است. این در حالیست که عالم درون قائل بفرد بوده و انسان خود خالق دنیای درون می باشد.

دوما در عالم بیرون اختیار هر چیز در دست انسان نبوده و صاحب اختیار دنیای بیرون نیست. در حالی که اختیار جزء لاینفک عالم درون است.

در نگاه وجودگرایی(Existentialism) گفته شده : " هر انسان دنیای بر ساخته ای دارد که خود مؤلف آن است". دنیای بر ساخته می تواند عالم درون باشد.

عالم دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

و "از نو آدمی" که میشود گفت همان آدم جدید است. بسیار خب برای آدمِ نو چه چیزی لازم است؟ ساختن عالم دیگر.

شرط آدمِ نو ساختن، عالم دیگر ساختن است یعنی ساختن عالم درون. اگر عالم درون ساخته شود "آدمی نو" ، متولد می شود. پس تغییرات از درون است و ساختن عالم دیگر.( نکته این است که عالم دیگر که دنیای درون فرض شده باید تغییر کند چرا که انسان فعلی حاصل عالم فعلی بوده)

آدم که کمال انسانیست در دنیای بیرون (که همان دنیای خاکی است) بدست نمی آید. برای آدم ساختن، عالمی دیگر باید ساخته شود که انسان مؤلف و صاحب اختیار آن است. "انسان" با ساختن عالم درون "آدم" می شود.

رفتارهای فعلی، نتایج بدست آمده و شرایط حال و اکنون نتیجه ی نگرش و باورهای درونی ماست. عالم درون که جایگاه باورها، عقاید و ... است باید تغییر کند تا رفتارها و نتایج در عالم خاکی(بیرون) تغییر کند.

 

  • علیرضا صادق زاده
  • ۰
  • ۰

‹‹لطفا اهل تفکر بخوانند››

بازی تخته نرد برای بعضی ها جذابیت دارد و برای بعضی اصلا.

یکی از کلماتی که در این بازی زیاد شنیده ام "شانس" است. این کلمه بار ها و بار ها گفته میشه: شانس آوردی!... شانس داشتی!.... چه شانسی!

جفت شش...شانسی بود!....و خیلی مدل های دیگه.

وقتی کسی برنده می شود یکسری به شانس او آفرین میگن و بعضی به هوش و فکرش.

من درس هایی را از این بازی یاد گرفتم که در زندگی بسیار کمکم کرد.

1- شما با چیزی بازی را شروع می کنید که در آن اختیار ندارید:

شروع بازی با تاس ریختن است. چیزی که در آن اختیار نتیجه با ما نیست. ممکن است هر چیزی باشد. جفت شش یا جفت یک.

درس شماره 1: در  زندگی مسائلی هست که اختیارش با ما نبوده و نیست مانند محل تولد، جنسیت، خانواده ای که در آن متولد می شویم یا از این قبیل

 

2- در چیزی که اختیار نداریم اصرار می ورزیم و بنظرمان اصرار ما به نفع ماست:

در بین بازی اعدادی را از تاس میخواهیم که فکر میکنیم به نفع ما بوده و بر آن اصرار می ورزیم.

درس شماره 2: در زندگی اصرار ما بر چیزی که اختیارش را نداریم بی فایده اس. هر چند فکر کنیم اگر آنطور که ما فکر میکنیم به نفع ما بوده.

 

3- پیش گویی و قضاوت کردن در بازی حتی نسبت به حریف که علم به آن را نداریم.علم غیب!

بازی هر لحظه اش منحصر به همان لحظه است.پیش گویی و قضاوت ما را در بین بازی بیشتر نگران می کند.

درس شماره 3: قضاوت و پیش داوری از چیزی که علم آن را نداریم اگر مضر نباشد، به نفع ما هم نیست.

 

4- غم شکست و سر مستی بُرد:

از همان اول بنا بر بازی بوده. باخت و برد که نتیجه موقتی است.

بازی برای لذت بردن است و یادگیری! باخت و برد هر کدام یک تجربه اند.

درس شماره 4: زندگی یک بازی بیشتر نبوده.شکست های زندگی گاهی مهم تر از برد ها می شود.

 

5- تمرکز کردن روی توانایی های حریف بجای بازی خودمان:

در هر بازی ترس از حریف مثل خوره به جان آدم می افتد. وقتی تمرکز ما روی بازی و توانایی های حریف باشد چطور ممکنه ما فرصت داشته باشیم به خودمان هم توجه کنیم.

درس شماره 5: نگاه کردن و توجه به دیگران در زندگی عواقب بدی خواهد داشت. به خودمان توجه کنیم. به توانایی هایی که داریم یا می توانیم کسب کنیم. آن موقع نتیجه برای ما مطلوب خواهد شد.

 

6- حضور در بازی مهم تر از شانس است:

در بازی اگر حضور نداشته باشیم یعنی باخت. حواسمان به بازی نباشد بهترین تاس ها را خراب خواهیم کرد.

درس شماره 6: زندگی یعنی لحظه ‹ حال ›. اگر در همین لحظه باشیم فرصت ها دیده می شوند. گذشته و آینده با خود غم و ترس به همراه دارند.

 

7- ما مسئول تاسی هستیم که می آوریم:

عددی که تاس نشان می دهد در اختیار ما نیست اما مسئول آن هستیم. یعنی بهترین بازی با آن تاس.

درس شماره 7: ما مسئول اتفاق ها و فرصت های زندگی هستیم و باید بهترین عمل یا بازی و رفتار را در مواجهه با آن داشته باشیم.

تذکر: عبارت "ما مسئول صد در صد زندگی خودمان هستیم" را باید همیشه مدنظر داشت. مسئول بودن به معنای مقصر بودن نیست. حال آن که ما مسئول شکست ها و موفقیت های خودمان هستیم و باید صد در صد آن را بپذیریم. چگونه برخورد کردن با مسائل در زندگی نوعی مسئولیت است.

 

شاید ادامه داشته باشد...

  • علیرضا صادق زاده
  • ۰
  • ۰

 

 

See

 

قسمت اول

 

این کوری هیچ ربطی به چشم ظاهر نداره اما از ظاهر نشئت می گیره.

فرض کنیم توی شهری زندگی می کنیم که همه مردم کور هستند و ما فقط قادر به دیدن هستیم.

وقتی دقت می کنیم به رفتار اونها متوجه چیزی میشیم.

لباس ها هر چیزی میتونه باشه چون کسی نمی بینه.

مدل مو هر چی می تونه باشه چون مهم نیست.

قیافه پسر ها یا دختر ها در انتخابشون به عنوان همسر چه تاثیری داره؟! هیچی.

مدل یا ظاهر ماشین چطور؟! اصلا...چون آدم کور که رانندگی نمی کنه.

شکل خونه یا محل زندگی می تونه مهم باشه؟!اون ابدا.کسی نمی بینه!

وسائل خونه هم در حد ضرورت و نه برای نمایش دادن.

پس چی مهمه؟؟!

 

ادامه دارد...

  • علیرضا صادق زاده